عشق به طعم چاقو
داستانهای فارسی - قرن 14
«سیما کیوان» در خانوادهای مرفه زندگی میکند. «سیاوش»، پسر همسایه که فردی لاابالی است، به او توجه خاصی دارد؛ اما هربار سیما او را نادیده میگیرد. «عرشیا»، جراح قلب جوانی جذاب است و سالهاست که دلباختة سیماست، اما زمانی که با بیاعتنایی سیما روبهرو میشود، با گذاشتن نامهای او را ترک میکند. سالها میگذرد و سیما در حالی که وکیل پایة یک دادگستری شده است، سیاوش را که او نیز به یک فرد محترم و باشخصیت تبدیل شده است ملاقات میکند. سیما او را باورکرده و عاشقش میشود. آنها با هم نامزد میکنند. سیما در یک میهمانی عرشیا را به همراه همسر باردارش «ندا» میبیند و چند روز بعد ندا کشته میشود. عرشیا که حالت روانی دارد با چاقویی نزد سیما میرود و قصد کشتن او را دارد. او ادعا میکند که ندا توسط سیما کشته شده است. در درگیری آنها سیاوش و سپس پلیسها از راه میرسند و سیما متهم به قتل میشود و در زندان در انتظار سرنوشت نامعلومی به سر میبرد.