فراموش شده
«فراموششده» داستان کارگردانی است که میخواست قبل از اکران نمایشش گوسفندی را روی صحنه ذبح کند تا بتواند احساس تازهای در بیننده ایجاد کند. در واقع او میخواست با افکار روشنفکرانة خود یک خلاف قانون انجام دهد که در هیچ قانونی جرمی و یا کیفری برایش تعریف نشده باشد. او میخواست با این کار، خود را در معرض قضاوت قرار دهد. اما پیش از اکران موضوع فاش میشود و قضاوت سیاسی بودن متوجه او میشود. با جدی شدن مسئله او به دو ماه زندان محکوم میشود. کارگردان از دوست خبرنگار خود میخواهد که در روزنامة خود ماجرای او را بنویسد و قبل از آزادیاش به سراغش بیاید تا خبرهای مهمی را به او بدهد. خبرنگار در زمان موعود به ملاقات او میرود، اما اثری از او نمییابد و تلاش او برای یافتن کارگردان بینتیجه میماند و کارگردان برای همیشه به جمع فراموششدگان میپیوندد.