خاله تولا
داستانهای اسپانیایی - قرن 20م.
«رزا» و «خرتودیس (تولا)» دو خواهر یتیم بودند که با دایی روحانی خود زندگی میکردند. رزا دختری بسیار زیبا بود که دوستی به نام «رامیرو» داشت. تولا برای ازدواج خواهرش اصرار زیادی داشت و بالاخره نیز اسباب ازدواج آن دو را فراهم ساخت که حاصل این ازدواج سه فرزند بود. رزا پس از هر بار بارداری ضعیفتر میشد تا جایی که پس از وضع حمل سوم جان به جان آفرین تسلیم کرد. وی در لحظات پایانی عمر از تولا خواست که اجازه ندهد کودکانش زیر دست نامادری بزرگ شوند. رامیرو پس از تنها شدن، بیش از پیش از عشق خویش نسبت به رزا آگاه شد و این روزها بسیار اندوهگین بود. از سویی تولا با پسری به نام «ریکاردو» آشنا شده بود که بسیار به وی علاقه داشت، ولی او پس از مرگ خواهرش و به خاطر وظیفهی سنگین تربیت کودکان وی، از ازدواج با ریکاردو منصرف شد و تصمیم گرفت که به خانهی رامیرو رفته و با آنها زندگی کند.