عقربهها برعکس میچرخند!
کتاب حاضر ماجرای دو دلداده به نامهای «شقایق» و «بهرنگ» است. «شقایق» و برادرش «شاکر» و فرزند دوست خانوادگی آنها، «بهرنگ» از کودکی با هم بزرگ شدهاند و هر سه آنها اینک در جوانی به سر میبرند. شاکر ازدواج کرده است ولی در قلب «شقایق» و «بهرنگ» عشقی از کودکی جوانه زده و اینک عمیقتر شده است. در یک مهمانی «شقایق» خود را برای معرفی شدن به عنوان نامزد «بهرنگ» آماده میکند که ناگهان پدر «بهرنگ» برادرزادة هم نام «شقایق» را به عنوان نامزد «بهرنگ» معرفی میکند و در مقابل چشمان شقایق، «بهرنگ» تن به این وصلت میدهد. با ازدواج آنها رازی سرپوشیده برملا میشود و «شقایق» و «بهرنگ» درمییابند که آنها دوقلو و خواهر و برادری هستند که سالها بدون آنکه آگاه باشند، به هم عشق ورزیدهاند.