خرگوشهای خمیری، کانگوروی باهوش
داستانهای کوتاه
کتاب مصوّر حاضر دربردارندة دو داستان برای گروه سنّی (الف) و (ب) است. در داستان «کانگوری باهوش» آمده: کانگوری کوچولویی بود که یک روز مادرش را گم کرد و شروع به گریه کرد. او تا به حال از مادرش جدا نشده بود. وقتی که خسته شد، با خودش فکر کرد که به جای گریه کردن، به دنبال مادرش بگردد. کانگورو در حالی که به دنبال مادرش میگشت، دو بچّه موش دید که گریه میکردند. موشها هم مادر خود را گم کرده بودند. کانگورو به موشها کمک کرد تا مادرشان را پیدا کنند و خودش هم یاد گرفت که با فکر کردن میتواند مشکلات خود را حل کند.