شرابههای غروب
«فائزه» به همراه خانوادهاش در مشهد زندگی میکند. «شهینخانم»، زنی که در همسایگی آنها زندگی میکند، برادری با نام «حمید» دارد که با دیدن فائزه از او خواستگاری میکند، و پس از ازدواج او را به تهران میآورد. آنها در طبقة دوم خانة خواهر حمید ساکن میشوند. حمید توجهی به زن و زندگی خود ندارد و از سوی دیگر خواهرش، که زنی بسیار بداخلاق است، فائزه را به شدت مورد اذیت و آزار قرار میدهد. تا این که یک شب فائزه بیمار میشود و حمید او را به بیمارستان میرساند. در بیمارستان یکی از پرستارها به فائزه بسیار محبت و به او نصایحی میکند که موجب میشود فائزه شیوهای متفاوت نسبت به قبل در رفتار با همسر و زندگیاش داشته باشد. همین مسئله با اتفاقاتی همراه است که مسیر زندگی فائزه را با دگرگونیهایی روبهرو میسازد.