چشم انتظار
"نرگس"، زن رنجدیدهای بود که با توکل به خدا، زندگی هدفداری را تشکیل داده و با وجود ناسازگاریهای روزگار امیدیش را از دست نداد. او دختری به نام "یلدا" را نزد خود آورده و بزرگ میکرد. یلدا به نرگس قول میدهد که حتی با از دست دادن او نیز، خدا را فراموش نکند. یلدا پس از مرگ نرگس نه تنها امیدش را از دست نمیدهد بلکه با کمکهزینهی بازنشستگی نرگس و مقداری از حقوق ماهیانهی خویش، سرپناهی برای کودکان بیسرپرست دایر کرد تا شاید کودکانی را که معضلات اجتماعی جامعهی امروزی آنها را تهدید میکردند نجات دهد. دختری که در آغاز کودکیاش طعم تنهایی را با از دست دادن حس شنوایی و گویایی مادرش چشید و کودکیاش را در عمق فقر و تنگدستی سپری کرد، توانست با یاری خدا و همت خود به موفقیت بزرگی دست یابد و دکترای خود را در رشتهی قلب بگیرد. او هرگز فراموش نکرد که خدا وجود دارد.