بانیکولا
داستانهای کودکان (انگلیسی) - قرن 21م.
هیچ وقت اولین باری را که چشمهای پیر و خسته الانم به مهمانمان افتاد، فراموش نمیکنم. خانوادهام من را با خودشان نبرده بودند بیرون و فقط قبل از رفتن، تذکر داده بودند که مراقب خانه باشم. همیشه موقع بیرون رفتن به من میگویند مراقب خونه باش؛ تو سگ نگهبانی. به نظرم این حرف را فقط به این خاطر میزنند که ناراحت نشوم من را با خودشان نمیبرند. انگار اصلاً دلم نمیخواهد که همراه ایشان بروم. اگر توی سینما دراز بکشی نمیتوانی صفحه نمایش را ببینی. اگر خوابت ببرد و خروپف کنی یا وسط جمع خودت را بخارانی مردم خیال میکنند داری بیادبی میکنی. نه؛ خیلی ممنون. ترجیح میدهم روی فرش محبوبم روی شوفاژ گرم لم بدهم.