پس کوچههای سکوت
داستانهای فارسی - قرن 14
"افسانه" دختری متهم به قتل است که پروندهاش از کانون وکلا به "ترانه" سپرده شده است. ترانه با تلاش بسیار افسانه را وادار میکند تا لب به سخن گشوده و زندگیاش را شرح دهد. او از مرگ مادرش، ازدواج مجدد پدرش وخوشخدمتیهای زن جدیدش و در نهایت از پسری به نام "سهیل" سخن میگوید که به او خیانت کرده است. افسانه پس از این ماجراها با پسر دیگری ازدواج میکند ولی با تهدید سهیل مبنی بر آبروریزی او از طریق ارسال فیلم روبهرو میشود و در نهایت او را به قتل میرساند. ترانه در مدت آشنایی با افسانه متوجهی مخفیکاریهای شوهر خویش میشود و با کنترل محل کار شوهرش به شک میافتد که او با خواهرش رابطه دارد. در پایان درست زمانی که ترانه به فکر خودکشی میافتد، دخترش از خانهای تماس میگیرد و میگوید که تولد دوستم تمام شده و به دنبالم بیا. ترانه به محض ورود به خانهی دوست دخترش متوجه میشود که شوهرش به کمک خواهر و مادرش خانهای را برای او خریداری کرده و امشب به عنوان کادوی تولد به او هدیه میدهد.