شهیدان قاضی به روایت مادر
در جلد دوم از مجموعة «مادران» در روایتی داستانی، زندگی مادران شهیدان «قاضی»، ارائه میشود. در این روایت، به نقل از مادر شهید، نگاهی کوتاه از زندگی برادران قاضی نیز تصویر شده است. در گذری از این روایت داستانی میخوانید: «چشمهایم را که میبندم، لبخندش را میبینم. دستش پر است؛ در حیاط را هل میدهد و میآید تو. حیاطمان سبزسبز است. مثل اینکه بهار شده باشد، نه... اشتباه نمیکنم؛ هواهوای بهشت است...» در پایان کتاب، تصاویری از دوران زندگی شهیدان قاضی، ضمیمه شده است.