به تنهاییاش سوگند
نثر فارسی - قرن 14
«شب میلاد تو باران بارید، هوا پرشد از عطر نفسهایت، خبر آمدنت را چلچلهها به زمین آوردند. شب میلاد تو از پنجرهها گل میریخت، سنجاقکها به مهمانی باغچه میرفتند، شب میلاد تو گل و باغچه و دانه قیامت کردند تا بر هم زنند قانون نروییدن را و به عالم مژده دهند تولد رسول گل و زیبایی را. شب میلاد تو طبقی از آسمان میآورند، تو را چو گل بر آن بنهادند و به پیشگاه خدا بردند. خدا تو را تبرک کرد، تاج سر عالم کرد و محمد نامید». آنچه ذکر شد، بخشهایی است از «شب میلاد تو»، سومین دلنوشتۀ کتاب حاضر که مجموعهای از دهها متن ادبی است و نگارنده از این قالب برای بیان احساسهای گوناگون خویش در ارتباط با مسائل مختلف و مناسبتهای مذهبی بهرهبرده است.