سبد سفارش شما خالی است!

داستان کتاب حاضر، تلفیقی از واقعیات و خیال و قصّة زندگی فردی به نام «صادق» است. «صادق» جوانی است که به خود قول داده است تا زمان اتمام جنگ، در جبهه بماند. او در آخرین عملیات مجروح می‌شود و بعد از آن جنگ تمام می‌شود. بعد از مدّتی، او به اسم «حمید افشار» به روستایی دور افتاده می‌رود و به شغل معلّمی روی می‌آورد. سپس، با خواهر دوستش «گلناز» ازدواج کرده و صاحب دختری به نام «مارال» می‌شود. او در اثر حادثه‌ای از خانواده‌اش جدا شده و روانة خارج می‌گردد و در آن‌جا درگیر دنیای تکنولوژی، اینترنت، جنگ‌ها، کشتار در عراق، افغانستان و حمله‌های تروریستی در پاکستان می‌شود، و انواع و اقسام برنامه‌های عملیاتی ضدکشورهای تحت سلطه امریکا را می‌بیند. او سرانجام، به عنوان یک سیاستمدار، نقش بسیار کوچکی در خنثی کردن نقشه‌های ضدبشریت ایفا می‌کند و زمانی «گلناز» و «مارال» را می‌یابد که به دلایل سیاسی، اجازه ورود به ایران را نمی‌یابد و زندگی‌اش را برای آسایش و خدمت به خلق وقف می‌کند.