وقتی بزرگ شدم
لاکپشتها - داستان / داستانهای تخیلی / داستانهای حیوانات
در پایان روزی زیبا و پرکار، لاکی، لاکپشت کوچولوی سبز هنوز بیدار است و همانطور که خودش را به پدرش میچسباند، از او میپرسد: «میدانید وقتی بزرگ شدم، دوست دارم چهکاره شوم؟» سپس با حرفها و فکرهایش توجه پدر را جلب میکند. آنها با صحبت کردن، به هم علاقة بیشتری پیدا میکنند و موقعی که باد گرم شبانه، حرفهای لاکی را در همة چمنزارها پراکنده میکند، او به خواب عمیقی فرو رفته است. این کتاب برای گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.