تپه و برف و سرسره
در ششمین کتاب مصور و رنگی از مجموعه "قصههای خرسی"، ماجرای خرسی و دوستش هاپو در یک روز برفی بازگو شده است. آن دو با شادمانی به سورتمه سواری مشغولاند که خرسی هوس میکند به بالای تپه بزرگی برود. اعتراض هاپو هم اثری ندارد. خرسی به بالای تپه میرود و سورتمهاش را به پایین میراند، اما شیب تپه تند است و باعث میشود خرسی روی یک تپه برف سقوط کند. او آسیب جدی نمیبیند اما بازی بر فراز تپههای بزرگ را به زمانی موکول میکند که بزرگ شده باشد.