ملانصرالدین و دود کباب و پنج حکایت دیگر
لطیفههای فارسی - قرن 8
دود کباب در کوچه و بازار پیچیده بود. مرد فقیری جلوی کبابی رفت و نانش را روی دود کبابها گرفت و سپس آن را با لذت خورد. وقتی میخواست برود، مرد کبابی مقابل او ایستاد و پول دود کبابها را طلب کرد. مرد فقیر گفت که هیچ پولی ندارد و جر و بحث آن دو نفر بالا گرفت. در این هنگام ملا که از آنجا میگذشت از ماجرا باخبر شد و به مرد کبابی گفت که پول دود کبابها را پرداخت میکند. سپس چند سکه از جیبش درآورد، آنها را یکییکی روی زمین انداخت و گفت: "صدای این سکهها پول دود کبابهای توست. یالا درست بشمار تا اشتباه نکنی!" این حکایت تحت عنوان "ملانصرالدین و دود کباب" به همراه پنج حکایت دیگر تحت این عناوین در کتاب حاضر به چاپ رسیده است: گم شدن خر ملا؛ لحاف ملا؛ ملای مرده؛ تاجر ثروتمند و ملای فقیر؛ و سرکۀ هفتساله.