داستانهایی از سرزمین موسیقی: فورته و پیانو
فورته برادر بزرگتر پیانو هیکلی بزرگ و صدایی بلند داشت. ولی پیانو که اندامش ظریف بود هیچ وقت با صدای بلند حرف نمیزد. همه از آواز خواندن پیانو لذت میبردند ولی فورته با آواز خواندش همه را اذیت میکرد. روزی دو برادر و خانوادهشان به گردش رفتند. فورته و پیانو گلزاری را پیدا کردند. آنها خواستند مادرشان را صدا بزنند تا به آن محل بیاید. اول پیانو صدا زند ولی صدای او ضعیف بود و به گوش مادر نمیرسید. پس فورته مادر را صدا زد و مادر رویش را به طرف آنها برگرداند.