عروس دریایی، روباه و خرس، میمون و وزغ
در زمانهای بسیار قدیم در قعر دریا، یک قصر بسیار باشکوه به نام "ریوگو" وجود داشت. در این قصر، شاه و ملکه و تعداد زیادی نگهبان زندگی میکردند. روزی ملکه به سختی بیمار شد. دکتر هشتپا گفت: "ملکه برای درمان بیماری، باید جگر زندهی یک میمون را بخورد". عروس دریایی که یکی از نگهبانهای قصر بود، به ساحل رفت تا میمونی زنده به همراه خویش بیاورد. او در ساحل میمونی را به بهانهی حضور در مهمانی قصر، فریب داد و بر پشتش سوار کرد و به طرف قصر به راه افتاد. در میانهی راه از میمون پرسید که آیا جگرش را با خود آورده یا نه. میمون علت را جویا شد و پس از پی بردن به حقیقت، مدعی شد که جگرش را در ساحل جاگذاشته است. بدینترتیب میمون فرار کرد و پادشاه پس از شنیدن ماجرا به نگهبانانش دستور داد که عروس دریایی را تنبیه کنند. آنها به قدری او را کتک زدند که استخوانهای سراسر بدنش خرد شد. هنوز هم بعضیها دلیل شل و نرم بودن عروس دریایی را این میدانند که استخوانهایش خرد شده و تا به حال نتوانسته سفت شود و به حالت اول برگردد. حالا همهی عروسهای دریایی همانطور نرم هستند و همراه موج دریا به هر طرف شنا میکنند. این داستان تحت عنوان "عروس دریایی" به همراه دو داستان دیگر به نامهای "روباه و خرس" و "میمون و وزغ"، در کتاب حاضر به چاپ رسیده است.