مادربزرگ مهرسا و جاروی جادویی
در دومین شماره از مجموعه "قصههای مهرسا"، مهرسا در یک روز زمستانی از تنهایی حوصلهاش سر میرود و آرزو میکند که کاش مادربزرگش نزد آنها زندگی میکرد. مادر با شنیدن حرف مهرسا او را به دنیایی خیالی میبرد و به مهرسا میگوید که تصور کند جاروی جادویی دارد آن وقت مادر بزرگ سوار بر جاروی جادویی به خانه آنها میآید و دوباره به خانه خودش باز میگردد. سپس مهرسا در عالم خیال آن چه مادر میگوید تجسم میکند و شاداب و سرحال میشود. این داستان مصور و رنگی برای گروه سنی "الف" و "ب" به چاپ رسیده است.