قصه جزیره: آب خوردن مورچه
داستانهای ترکی - ترکیه - قرن 20م.
«واسیلی» قایق را قبل از این که آفتاب بزند در دریا دید... پاروها به آرامی بالا و پایین میرفت، گاه در خلال موجهای رنگارنگ از نظر محو میشد و گاه بعد از مدتی طولانی، ظاهر میشد. اول «لنا» و بعد از او «پویراز موسی» از خانه بیرون آمد. موسی با حالت عجیبی به واسیلی نگاه کرد و گفت: «تو امروز حالت یهجوری است، واسیلی». واسیلی به موسی و لنا توضیح داد که او را دیده است که به ساحل میآید. اگر به جزیره نیامد. پس کجا میتواند رفته باشد؟ از سویی، مخفیانه آمدن این آدم به جزیره نشان میداد همان آدم است. قایقش را کجا پنهان کرده و در کدام گودال پنهان شده بود؟ واسیلی به جستوجوی او پرداخت. اگر آن مرد به اسکله میآمد، لنا به هر وسیلهای که بود مانع از رفتنش میشد... «آب خوردن مورچه» دومین کتاب از سهگانۀ یاشار کمال با عنوان «قصۀ جزیره» است. این رمان روایتگر فاجعهای است که میلیونها انسان را از ماورای خود میراند و اکنون انسانهای رانده شده در تلاش هستند تا خود را بازیابند و سرزمینی بیگانه را به جبر زمانه وطن سازند.