شیرین زبون داروشو خورد سلامتی به دست آورد
شعر / شعر کودکان و نوجوانان
این داستان مصور و رنگی که در قالب شعر تدوین شده، درباره پسرکی به نام "شیرین زبون" است که در یک روز بارانی، لباسهایش خیس میشود و سرما میخورد. مادر شیرین زبون او را به دکتر میبرد و برایش دارو میگیرد؛ اما شیرین زبون از خوردن داروها سرباز میزند. تا این که لپ گلی دوستش به او تلفن میزند و به او میگوید که اگر دارو نخورد بیمار و ضعیف میماند. بدین ترتیب شیرین زبون داروهایش را میخورد و سلامتیاش را باز مییابد.