وقتی کسی درختهای چهارباغ را بشمارد
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان درباره دختری است که احساس میکند چند جن با او صحبت میکنند. تنها کسی که از نظر دختر میتوانست با جنها مبارزه کند، «ملیحه» بود. او که اسم جنها را نمیدانست خودش برای هر کدامشان یک اسم گذاشته بود، اسمهای سرخپوستی، تکانهای موهای نارنجی از بین همه جنها پرحرفتر بود، تا ننشسته بود شروع میکرد به تعریف زندگی دخترک، دخترک که میترسید، ملیحه را صدا میکرد و تا ملیحه میآمد آنها میرفتند و... .