روزهای سخت اما شیرین
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستانی است که از زبان دختری روایت میشود که از زندگی و انسانهای دغلباز خسته است. او همیشه یاد پاکی و معصومیت کودکیاش میافتد و افسوس میخورد، از اینکه نتوانسته روی پای خودش بایستد و با مشکلات زندگی بجنگد. اما حالا برای جبران گذشتهاش دیر شده، حالا خود او هم یکی از آدمبزرگهایی است که برای رسیدن به خواستهشان هر کاری میکنند. در داستان میخوانیم:«وقتیکه از پلههای محله قدیمیمان بالا میروم، صدای پای پدرم را که هر روز برای دیدنش ساعتها جلوی در میایستادم را میشنوم».