علی کوچولو و طوطی
داستانهای تخیلی
در جلد سوم از مجموعة «ماجراهای علیکوچولو»، «علی» با پسر همسایهشان «محسن» در کوچه مشغول بازی بود که صدای گریة طوطیای را شنید. بال طوطی به خاطر هدف قرار گرفتن با تیروکمان زخمی شده بود. علی، طوطی را با خود به خانه برد و مادر بالهای او را بست و برایش آب و دانه گذاشت. سپس علی طوطی را در قفسی قرار داد. روزها میگذشت و بال طوطی روزبهروز بهبود مییافت، اما خودش ضعیفتر شده بود، چون هیچ آب و غذایی نمیخورد. مدتی بدین منوال گذشت و بالهای طوطی کاملا بهبود یافت. سپس علی دریافت طوطی از بودن در قفس ناراحت است، بنابراین او را آزاد کرد و طوطی با شادی به طرف آسمان پرواز کرد.