مسیح من سلام: مجموعه داستان: رهاورد ششمین یادواره شهدای دانشجو
داستانهای فارسی - قرن 14
شیدا دانشجوی دکترا است. دوست او. رزالین برادری به نام رازمیک دارد که استاد تشریح شیدا است. او مسیحی است و مادر شیدا که با سختی او را بزرگ کرده است، با ازدواج آن دو مخالفت میکند. رازمیک علیرغم مسیحی بودن، به سنتها و ارزشهای دین اسلام احترام میگذارد، اما مادر باز مخالف ازدواج آنها است، در حالی که آن دو سخت به هم علاقه دارند. دکتر رازمیک در کنفرانسی در دانشگاه، دانشجویان را دعوت به جنگ با دشمن بعثی میکند و با گفتن حسین (ع) تنهاست، مسیح تنهاست، آنها را برای خدمت به کشور فرا میخواند. دکتر رازمیک به جبهه میرود و مادر مخفیانه خانه و دانشگاه شیدا را عوض میکند. خانه و مادر زیر آوار میمانند و مادر فوت میکند. شیدا مدتی به دنبال رازمیک میگردد، اما اثری از او پیدا نمیکند. او بورسیه شده و برای تحصیل به هلند میرود و متخصص قلب میشود و به ایران برمیگردد. او سالهاست که به ایران بازگشته و هنوز به جستوجوی او ادامه میدهد و او به اتفاق بچههای دانشگاه به موزة جنگ پاوه میرود و کولة جنگی رازمیک و نامهای را که رازمیک به شیدا نوشته شده است، در موزه میبیند.