افسانههای پریان (لتونی)
در یک شب زمستانی "مادرلایما"، که دور دنیا سفر میکرد، به کلبهی دهقانی رفت تا استراحت کند. روز بعد، هنگام خداحافظی به همسر دهقان گفت: "شما مرا به کلبهتان راه دادید، در مقابل من هم سه آرزوی شما را برآورده میکنم". همسر دهقان بی آنکه فکر کند، گفت: "دلم میخواهد همیشه یک سوسیس بزرگ توی ماهیتابهام باشد". در یک چشم به هم زدن، یک سوسیس بزرگ توی ماهیتابه افتاد. دهقان به زنش پرخاش کرد و گفت: "نمیتوانستی آرزوی پول بکنی؟ دلم میخواهد همین سوسیس به دماغت بچسبد." بدین ترتیب سوسیس به دماغ زن چسبید. دهقان وحشت کرد و از مادرلایما خواست که سوسیس را از دماغ زنش جدا کند. مادرلایما گفت: "شما اولین کسانی نیستید که هدیهی من را با بیفکری خودتان به باد میدهید. شما سه آرزو کردید و من نیز آنها را برآورده کردم. پس خداحافظ!" این داستان تحت عنوان "سه آرزوی برآورده شده" به همراه چندین داستان دیگر در کتاب حاضر به چاپ رسیده است. عناوین دیگر داستانها عبارتاند از: خروس شجاع؛ قورباغه ریگا قورباغه لیپایا؛ پسر مهربان و چهار دوست او؛ قصر گربهها؛ ازدواج خرس و دختر دهقان؛ طناب سهگره؛ بولبولیس؛ قوی پنجه؛ سهچیز جادویی؛ اربابی که آهنگر شد؛ و ارباب و چوپان.