سیندرلا (نازنین)
در روزگاران قدیم تاجر ثروتمندی زندگی میکرد. او دختر زیبایی به نام "نازنین" داشت. دخترک پنجساله بود که مادرش از دنیا رفت و مرد نیز برای مراقبت از تنها دخترش با خانمی ازدواج کرد که از شوهر سابقش دو دختر داشت. دختران او بسیار بدجنس بودند. مدتی بعد مرد ثروتمند، برای تجارت به مسافرت رفت و کمی بعد درگذشت. روزی در قصر پادشاه جشنی برپا شد تا شاهزاده، دختری مناسب همسری خویش بیابد. اما نامادری و دختران بدجنس او به دلیل نداشتن لباس مناسب به نازنین اجازهی شرکت در جشن را ندادند. نازنین گریهکنان به مزار مادرش رفت. در این هنگام کبوتری برای او لباس و کفش زیبایی آورد. نازنین پس از پوشیدن آنها به جشن رفت. شاهزاده با دیدن نازنین به او علاقهمند شد و پس از وقوع ماجراهایی چند با او ازدواج کرد.