اقامتی کوتاه در کرهی زمین! (داستان طنز)
داستانهای فارسی - قرن 14
نوزادی نارس به نام «کچلک» که به علت تغذیۀ نامناسب مادرش در دوران بارداری زودهنگام به دنیا آمده بود، در بخش مراقبتهای ویژۀ نوزادان بیمارستان بستری میشود. در این بخش او با بقیۀ نوزادان آشنا میگردد و همۀ آنها از طریق تلهپاتی با یکدیگر رابطه برقرار میکردند. برخی از آنها نارس بودند و برخی دیگر مشکلات خونی، قلبی و تنفسی داشتند. کچلک با آنها در خصوص مشکلاتشان و شغل و آیندۀ هریک صحبت میکند. آنها شغلهای مختلف مانند لولهکشی، معلمی، آرایشگری، تجارت و مربیگری را انتخاب میکنند و هریک دیدگاه خاصی نسبت به آینده دارند. یکی از آنها به نام «زنگولهچی» که مشکلات خونی دارد و در وضع نامناسبی بسر میبرد، از همه بیشتر خواهان این دنیا و مال و ثروت والدینش است. یک روز فرشتۀ مرگ به سراغ او میآید و با راضی کردن او با این دلیل که با بزرگتر شدنش مشکلاتش بیشتر میشود، او را با خود میبرد و به اقامتش در کرۀ زمین پایان میبخشد. فرشتۀ مرگ به آنها میآموزد که هریک برای ماموریت خاصی در این کرۀ خاکی اقامت دارند و در طول زندگیشان باید مصلحت عمومی و حقوق دیگران را در نظر بگیرند. نویسنده در کتاب حاضر، با زبان طنز و بزرگنمایی مسائل اجتماعی و جابهجایی برخی حقایق، این پیام را به خواننده میدهد که عقل محدود انسان، نباید داور مطلق حقایق شود و بهتر است طوری در کرۀ خاکی زندگی کنیم تا هیچگاه، خاکی و آلوده نشویم.