خانه آبی
خانم «ملارد»، به خاطر ابتلا به بیماری قلبی، رنجور و ناتوان بود. تدابیر و احتیاطهای لازم از جانب خواهرش ژوزفین و آقای «ریچاردز» دوست همسرش به عمل آمد تا به آرامی از مرگ ناگهانی همسرش باخبر شود. او بعد از شنیدن خبر، شروع به داد و فریاد و گریه کرد و سپس به فکر فرو رفت. بعد از ساعتی درگیری ذهنی به این نتیجه رسید که تمام روزهای پیش رو فقط متعلق به اوست و برای داشتن زندگی طولانی دعا و شکر کوتاهی کرد. دکترها بعد از معاینة همسر او، گفتند که از بیماری قلبی فوت کرده و شدت هیجان و خوشحالی کشندهای به او وارد شده است. مجموعة حاضر مشتمل بر داستانهای کوتاهی تحت عنوان پونی قرمز، عقدة اودیپ من، و خانة آبی است که از نویسندگان مختلف گردآوری شده است. داستان ذکر شده «قصة واپسین ساعت» نام دارد. تم اصلی داستانهای کتاب، معضلات و مشکلاتی را دربرمیگیرد که ریشة روانشناسانه دارد و مربوط به چگونگی هنجارها و ناهنجاریهای موجود در ارتباطات انسانها است و این که چگونه اینگونه معضلات اجتماعی به تحول فکری و روحی انسانها میانجامد.