ایده فرهنگ
واژۀ "فرهنگ" دارای معنای بسیاری در فارسی است. فرهنگ، پیش از هرچیز، آمیزهای است از پیشوند "فر" و "ریشۀ "هنگ" که نخستین به معنای "پیش و جلو" و نظایر آن میآمده است و دومین به معنای "کشیدن"، در زبان اوستایی. فرهنگ و فرهیختن به معنای "کشش و کشیدن" و نیز "آموزش و تعلیم" نیز بوده است. از دیگر سو، وزن و معنای این کلمه با "فرهنج" نیز یکی است، که به نوبۀ خود علاوه بر معنای عمدۀ "فرهنگ" معانی دیگری را نیز داشته است. برای نمونه شاخۀ درختی که آن را میخوابانند تا در جایی همچون نهال از آن سود برند. "گذشته از اینها گفتهاند که "فرهنج" یا "فرهنگ" نام مادر کیکاووس هم بوده است و... در کتاب حاضر معانی فراوان این واژه ْ تاریخی و کنونی ْ و درونمایههای گوناگونی که با آن وابسته و همبسته بودهاند، بیان شده است. از جمله: پرورش طبیعی، بارورسازی و آموزش، کیش و آیین، فرهیختهگی و والامنشی و... همچنین، باید به فرهنگ همچون تلاقیگاه مفاهیم ناهمساز نیز اشاره کرد: آزادی و جبر، کنشگری و بردباری، داده شده و ساخته شده و... در جایی از کتاب نیز، سخن از هم ـ معنایی فرهنگ و تمدن در گذشتۀ این دو واژه است، حال آن که از قرن نوزدهم به بعد این دو واژه در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند. در ادامۀ بحث نیز، از گونهای فرهنگ یاد میشود که بستر فراوانیها و گوناگونیها است: پسامدرنیسم؛ فرهنگی که پذیرای کثرت، همچون یک ارزش است، اما دست آخر به دام همین ارزشداشت خویش میافتد.