هما
داستانهای تاریخی فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و بیان جزئیات لازم نگاشته شده است. نویسنده این داستان را با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها نگاشته تا خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه سازد. در داستان میخوانیم: «ماه اول زمستان و صبح زود است. مردی بلندقد و نازکاندام با قیافهای نجیب و مطبوع وارد بازار سمسارها شد و پس از اندکی تردید در انتخاب، بهطرف دکاندار پیری رفت و پالتویش را از تن درآورد و پرسید این را چند میخرید».