طلوع
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر، ماجرای پسر نوجوانی است که در هر کاری نمونه است. او استعداد خاصی در انشاءنویسی دارد. پدر معلّم است و در کارها مشوّق اوست. با مرگ ناگهانی پدر، نوجوان دچار افسردگی و انزوا میشود و با دوستی با پسر شروری به نام «حسن» از انزوا خارج شده و راه قلدری، فرار از مدرسه را در پیش میگیرد که منجر به تجدیدی و اخراج از مدرسه میشود. با رفتن به مدرسة جدید و آشنایی با معلّمی دلسوز و مشوق، و شنیدن سخنان او و تحسین نوجوان به دلیل نوشتن انشایی دربارة طلوع، و تحسین تواناییهای فیزیکی و احساسیاش، بار دیگر زندگی نوجوان متحوّل شده و روی به سازندگی و تلاش دوباره برای جبران دورة رکوداش میکند که با موفقیت به اتمام میرسد.