یک شب، یک قصه: قصههای بهار
داستانهای کوتاه / افسانهها و قصهها / داستانهای پریان
«مورچۀ تشنه» داستان مورچهای است که بر اثر تشنگی در حال مرگ بود، تا این که قطرۀ اشکی روی او چکید و او را نجات داد. این قطرۀ اشک با اثر جادویی خود باعث شد مورچه حرف بزند و به این ترتیب مورچه توانست به دختربچهای که اسیر غول بود، کمک و او را آزاد کند. جلد اول از مجموعۀ «یک شب، یک قصه» شامل قصههای فصل بهار است و برای هر شب یک قصه در نظر گرفته شده است. برخی از داستانها عبارتاند از: کفش طلایی؛ نخودیخانم؛ قلمموی جادویی؛ درخت سیب و گل قاصدک؛ و موش کوچولو.