برکه و اسب آبی
در برکهای زیبا اسب آبی زندگی میکرد. یک روز هوا خیلی گرم شد و آب برکه روزبهروز کمتر میشد. حیوانات دشت با نگرانی دور هم جمع شدند. قورباغه به حیوانات گفت: اسب آبی آب زیادی میخورد، برای همین باید از برکه برود. اسب آبی با شنیدن این حرف ناراحت شد و از آنجا رفت. در سه هفتهای که گذشت، آب برکه پر از جلبک و خزه شده بود و حیوانات دوباره دور هم جمع شدند. جغد پیر به حیوانات گفت: اسب آبی برکه را از جلبک و خزه تمیز میکرد و آب برکه همیشه تمیز بود. حیوانات از کاری که انجام داده بودند پشیمان شدند و از اسب آبی معذرتخواهی کردند. کتاب حاضر برای گروه سنی «الف» و «ب» در قالب شعر تهیه و تدوین شده است.