طلوع برگشت
در این داستان "وفا "و "عاطفه "خواهر و برادری هستند که در اثر واقعهای از هم جدا میشوند و از وضع یک دیگر هیچ با خبر نیستند" .وفا "پس از اتمام دوره تحصیلی و بازگشت از خارج، به جنوب کشور میرود و مشغول به کار میشود . بعد از مدتی او مستخدمی را در خانهای میبیند که شک او را برمیانگیزد، با این گمان که او همان خواهرش "عاطفه "است ....