آخرین معادلهی اسحاق سوری: رمان سرنخی
داستانهای آمریکایی - قرن 21م.
پیرمرد روزی که قرار بود بمیرد، صبح زود از خواب بیدار شد و با عزم جزم کارش را شروع کرد تا صبحانه درست کند. چای را گذاشت که دم بکشد و در حالی که این کارها را انجام میداد، احساس میکرد که میفهمد چرا زندانیهای محکوم به مرگ، روز قبل از اعدام، چنین خوراکیهای پیش پا افتادهای را تقاضا میکنند. آنها اشتیاق زیادی به بساط مفصل و رنگارنگ خوراک مرغ شرابی، سالاد هشتپا و صدف یخی ندارند. این ارواح بدبخت، علاقه زیادی به همبرگرها، مرغ سوخاری، پیتزا و بستنی دارند...