مون پالاس
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
داستان، شرح ماجرای سه نسل است. اولی ماجرای زندگی جوانی سودایی است که تحت سرپرستی داییاش زندگی میکند. اما پس از مدتی دایی ویکتور میمیرد و جوان که اینک دانشجوست راهدیگری را در پیش میگیرد که سراسر مالیخولیاست. در انتهای این مالیخولیا جوان به استخدام پیرمردی درمیآید که علیل است و میخواهد شرح زندگی خویش را به کمک این جوان بنویسد تا بعد از مرگش در ستون یادبود روزنامهها به صورت مقاله در یکی از مجلات هنری و به شکل مفصل در یک کتاب منتشر شود. ماجرای دوم از این نقطه آغاز میشود و به شرح زندگی این پیرمرد عجیب و مالیخولیایی اختصاص دارد. پیرمرد حین داستانسرایی به فرزندی اشاره میکند که در روزهای دور جوانی او را پیش مادر گذاشته و رفته است و از جوان میخواهد تا فرزند گمشدهاش را پیدا کند. جوان نیز در جست و جوی فرزند پیرمرد به راه میافتد که حالا استاد گمنام دانشگاهی شده است و از اینجا ماجرای سوم کتاب آغاز میشود. نویسنده در رمان حاضر با بهرهگیری از عنصر تصادف، زندگی این سه نفر را به یکدیگر پیوند میزند. "مون پالاس" شرح سفر درونی و بیرونی آدمهاست؛ آدمهایی که دایم به درونشان نقب میزنند تا جوابی برای شوریدگی و ناآرامیهای خویش بیابند.