برده عشق
داستانهای فارسی - قرن 14
«فیلیپ مکرون» که همسرش را از دست داده است همیشه برای خوردن قهوه به کافه «چارلز» میرود و رابطه صمیمانهای با او دارد. چارلز به بهانه فال قهوه، فیلیپ را دعوت میکند به این موضوع که زودتر ازدواج کند و خودش را از دام تنهایی برهاند. فیلیپ که دلش نمیخواهد به این موضوع فکر کند از چارلز میخواهد تا کاری برای او پیدا کند. کاپیتان «شارون» کسی که در کشتی کار میکرد گزینه مناسبی برای استخدام کردن فیلیپ بود. برای همین به سفارش چارلز و «دیوید جیمز»، فیلیپ به سراغ کاپیتان رفت و... .