بماند...
داستانهای فارسی - قرن 14
دختری که دچار بدبینی و سوء ظن است مدام احساس میکند که از طرف اطرافیان و مردم مورد هجوم قرار میگیرد. او عاشق فیلمهای علمی، تخیلی و کارتن است. او در محل کار خود، مطب دندانپزشکی تصور میکند که دندانپزشک در مورد او افکار شیطانی دارد. روزی او فکر میکند که مورد تهاجم دندانپزشک قرار گرفته است و پرخاشگرانه مطب را ترک میکند. او در جاها و مکانهای مختلف تصوری از مورد هجوم قرار گرفتن دارد. بنابراین به درمانگر مراجعه میکند و درمانگر، او را متوجة میکند که این تصورات از قوة تخیل افسارگسیختة اوست و از ضمیر پیشآگاهاش فوران میکند. اما دختر حتی به درمانگر خود بدبین است و شروع به نوشتن تصورات خود میکند. در این کتاب داستانهای دیگری با عنوان بادهایی که از هندوکش میوزد، سنگواره، مردهها دروغ میگویند؟، حاشیهنشین، بوتهزار، زنی از جنس مس، کورنگ و مادرم مرا خورده است به نگارش درآمده است.