جمشید و جمک
داستانهای فارسی - قرن 14
"جمشید" پادشاه افسانهای هند و ایران است. او در میان هندیان به مقام خدایی رسید که روان مردگان را پس از مرگ به آن جهان راهنمایی میکند و در ایران نیمهخدایی شد که برای نخستینبار تمامی سرزمینهای جهان را متحد کرد و تمدن آریایی را گستراند. جمشیدشاه در تفکر ملی ایرانیان جایگاهی ویژه دارد. بر اساس متون کهن، در زمان شهریاری هفتصدسالهی جمشید، در جهان، بیماری، مرگ و جنگ نبود و مردم فقط به ساختن جهان مشغول بودند. معماری، طبقهبندی مشاغل، پزشکی و وسایل حمل و نقل در زمان او ساخته شد. جمشید، دیوان را مقهور خویش کرد و از آنها برای برپایی تمدن عظیم آریایی استفاده نمود و سرانجام، غرورش، او را به نفرین ایزدی گرفتار ساخته و تمام تمدن عظیمی که ساخته بود، به دست شاه اهریمنی ـ ضحاک ماردوش ـ افتاد و هزار سال، تاریکی سرزمین ایران را فراگرفت تا این که فریدون، از نسل جمشید، به پشتیبانی کاوهی آهنگر، به خونخواهی جمشید و قربانیان ضحاک به پا خاست. در این رمان، جمک، خواهر و همسر جمشید، به روایت سرگذشت پرشکوه و در عین حال غمبار این شاه افسانهای، از آغاز تا سقوط ، میپردازد.