حسنی و مرغ ناقلا
در این داستان مصور و رنگی که در قالب شعر به طبع رسیده حسنی مرغی مییابد که ادعا میکند تخم طلا میگذارد .از همین رو، حسنی از همه کناره گرفته تمام اوقاتش را صرف مراقبت از مرغ میکند .این در حالی است که با گذشت فصل زمستان و بهار، حسنی صاحب حتی یک تخم طلایی هم نمیشود .بدین ترتیب، حسنی به اشتباه خود پی میبرد ;پس از پشیمانی به سراغ دوستان خود میرود و از آنها معذرت میخواهد و دوباره به جمع دوستان خود میپیوندد .