خاطرات دور کودک میانسال
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
پدرم صورتش را مخفی کرده بود و من چهره واقعی او را هرگز ندیده بودم. زمانی فرا رسیده بود که امیال جنسی، همه وجودش را فرا گرفته و لبریز کرده بود و من قربانی شدنم را با چشمانم میدیدم؛ گویی من هم شبیه اغلب ساکنان این سیاره سلاخی شدم. قربانی میل خوشایند جنسی، این میل پیچیده شده بودم.