از پشت شیشهها
«از پشت شیشهها»، داستان رانندۀ کامیونی است که در هنگام استراحت در یک غذاخوری بین راه، با مردی فقیر، آشنا میشود که از وی میخواهد او را به روستایشان برساند. آقا مرتضی قبول میکند و در بین راه درمییابد که همسر مرد، چند ساعت پیش بر اثر بیماری در بیمارستان شهر، فوت کرده است و اکنون مرد با دلی تنگ و دست خالی نزد فرزندان خویش بازمیگردد؛ فرزندانی که یکی از آنها، سال پیش، بیمار شده و به علت نبود پزشک در روستا، چشم بر جهان بسته است. مرد از کامیون پیاده میشود و رو به سوی خانه میکند و راننده را با دلتنگی و غمی سنگین، در جاده تنها میگذارد. مجموعۀ حاضر دربردارندة ده داستان کوتاه از جمله آخرین سکه؛ ریشه؛ رد پا؛ گشتیهای شب؛ و بازگشت به جنوب است.