عبور از فصل خاکستری
داستانهای فارسی - قرن 14
زهرا در یکی از محلههای قدیمی و شلوغ تهران در یک خانوادة مذهبی و نسبتا فقیر چشم به جهان گشود. زندگی زهرا علیرغم تمام سادگی و گاهی هم با فقر و تنگدستی با پدر و مادری با حس مسئولیت و سرشار از عشق و محبت به خوبی و آرامی میگذشت. زهرا با فردی به نام حمید ازدواج میکند، اما بعد از مدتی حمید روزبهروز با کارها و اعمال ناپسندش چهره واقعیاش آشکارتر میشود و به یک فردمعتاد و بیقید و بند و از خودراضی تبدیل میگردد. زمانهایی را سپری میکند، بدون این که هیچگونه روزنهای در زندگیاش پیدا شده باشد. دست سرنوشت عزیزترین کسانش را به غارت میبرد و گلهای عشق و امید او را ربوده و تنها و سرگردان در این وادی وحشت با کولهباری از غم و اندوه برجای میگذارد. در این کتاب شرح زندگی پرفراز و نشیب زهرا به تصویر کشیده شده است که بعد از عبور یک دورة پررنج و وحشت سرانجام با روحیة مقاوم در پی اتفاقاتی خوشایند خوشبختی واقعی و آرامش را در کنار انسانهای فداکار و سرشار از عشق میچشد.