الاهیات مسیحی در قرن بیستم
الاهیات مسیحی همواره در پی یافتن تعادلی بین حقایق دوگانهی فرابودگی و درونبودگی خدا، بوده است. از یک سو، خدا به عنوان وجودی فراباشنده و متعال با جهان ارتباط مییابد. یعنی خدا وجودی خودبسنده است و مستقل و جدا از جهان وجود دارد. از سوی دیگر خدا به عنوان وجودی درون باشنده با جهان ارتباط مییابد و این بدینمعناست که وی در جهان آفرینش حضور دارد و در جهان کائنات که شامل رخدادهای این جهان و تاریخ بشری میشود فعالانه عمل میکند. الاهیات قرن بیستم، که میتوان آن را تدام الاهیات قرن نوزدهم داشت، نمونهای از تلاش برای ایجاد تعادل بین این دو جنبه از رابطهی خدا با آفرینش بدست میدهد. بررسی اندیشههای الاهیاتی مهم در عصر حاضر نشان میدهد که هرگاه تعادل صحیحی بین فرابودگی و درونبودگی خدا نباشد، در این اندیشهها تزلزل و بیثباتی دیده میشود. اما در الاهیات قرن بیستم شاهد هستیم که چگونه تاکید افراطی بر یکی از این دو جنبه در یک مکتب الاهیاتی باعث شده است که مکتب الاهیاتی دیگری در مخالفت با آن پدید آید که در تلاش خود برای تصحیح عدم توازن به وجود آمده، خود نیز در مسیر مخالف طریق افراط پیموده است. الاهیات مسیحی قرن بیستم در سال 1914 آغاز شد که پس از چندین دهه کشمکشها و منازعات انسانی به منزلهی واکنش در برابر نگرش الاهیات قرن نوزدهم بروز کرد. برای درک الاهیات قرن بیستم بحث این کتاب از عصر روشنگری یا عصر خرد آغاز میشود و پس از مرور قرن نوزدهم به الاهیات معاصر میرسد. در کتاب نخست مقدمهای بر خاستگاه الاهیات قرن بیستم عرضه میگردد و جریانهای زمینهساز تحولات اندیشهی مسیحی در قرن بیستم تحلیل و نقد میشوند. سپس به حکایت عمدهی مسیحی در قرن گذشته اشاره میگردد و از هر مکتب چند متالهی برجسته یا بنیانگذار آن معرفی میشود؛ ضمن آن که پیش از طرح آرا و عقاید هریک، شرحی مختصر از زندگی و مسابقهی آکادمیک وی عرضه میگردد.