دور گردون
داستانهای فارسی - قرن 14
«ثریا» مانند مادرشوهر، داماد و دخترش برای دیدن «ایوب» ـ همسرش ـ به بیمارستان میرفت؛ ولی ایوب با او حرفی نمیزد، نگاه او به ثریا مانند نگاهش به دامادشان ـ هاشم ـ بود. ثریا بعد از ملاقات، با «فردوس» ـ مادر شوهرش ـ به خانه برمیگشت ولی مطمئن نبود که کار درستی میکند یا نه؟ آن روز قرار بود که ایوب از بیمارستان مرخص شود. فردوس، هاشم و «مهتاب» ـ دختر ایوب ـ برای آوردن او رفته بودند. ثریا در خانه مانده بود و گوشهگوشه آن را تمیز میکرد. دلش میخواست ایوب به خانهای تمیز وارد شود، اما هنوز هم مطمئن نبود. به یادآورد که چند ماه پیش بعد از دعوای مفصلی با ایوب، چمدانش را برداشته بود و به او و فردوس گفته بود که این بار فقط طلاق میخواهد. او خانه را ماهها ترک کرده بود؛ و حالا پس از بستری شدن ایوب دوباره به سوی او بازگشته بود. اما هنوز مطمئن نبود آیا ایوب او را دوباره در خانه خود میپذیرفت؟ زمان زیادی به آمدن ایوب نمانده بود.