کبوتر حرم
کبوترها - داستان / داستانهای مذهبی / داستانهای تخیلی
در گوشهای از این دنیای بزرگ، جایی به نام «سرزمین آزار» بود. مردم این سرزمین همه را اذیت میکردند. هیچکس از دست دیگران آسایش نداشت. به خاطر همین اذیت و آزارها، همة پرندهها و حیوانات از این سرزمین کوچ کرده بودند. تنها یک پرنده به نام «پرسفید» مانده بود که او هم یک لحظه آرامش نداشت و همیشه غمگین و ناراحت بود. تا این که یک روز تصمیم گرفت برای همیشه از آن سرزمین برود. او راه بسیاری طی کرد تا این که با اتوبوسی از زائران علی بن موسیالرضا (ع) رهسپار شد و به حرم آن حضرت رسید. او برای اولینبار با خوشحالی بسیار جایی را میدید که در آنجا هیچکس دیگری را اذیت نمیکرد و همهجا با کبوترها مهربان بودند و به آنها آب و دانه میدادند. مخاطبان این داستان گروه سنی «ب» و «ج» هستند.