کیارش و عینک بابابزرگ
پدربزرگ «کیارش»، خیلی مهربان است و قصههای تلخ و شیرینی برای او تعریف میکند. صبح کیارش بر اثر بیدقتی عینک پدربزرگ را زیر پا له کرده و پدربزرگ نمیتوانست درست راه برود و تلویزیون ببیند. پدر و مادر حقوق نگرفته بودند و پولی برای خرید عینک نو نداشتند. کیارش که از موضوع مطلع شد تصمیم گرفت قلک خود را بشکند و پول آن را برای خرید عینک به پدربزرگ بدهد. این کتاب مصور، به صورت شعر برای کودکان گروه سنی «ب» به نگارش درآمده است.