فرزندان کاپیتان گرانت
"مری" و "رابرت" گرانت با کشتی تفریحی "دانکان" در جستوجوی پدر غرق شدهی خود، عازم دریا میشوند. دانشمندی با اخلاق متفاوت ولی دوستداشتنی به نام "پاگانل"، همسفر آنها است. آنها هم در خشکی و هم دریا با مشکلات بسیاری از جمله حملهی لاشخورها و گرگها و رویارویی با زندانی فراری به نام "ارتون" مواجه میشوند و پس از ماجراهای بسیار به هنگام عبور از سواحل زلاند نو، جزیرهای را که کاپیتان گرانت در آن پناه جسته است مییابند. آنها ارتون را در آن جزیره رها میکنند تا کیفر گناهانش را در تنهایی بازپس دهد و پدر را یافته و به وطن بازگرداند.