شور عشق
داستانهای فارسی - قرن 14
وقتی ونوس کمی آرامتر شد، تصمیم گرفت هر طور شده علی را پیدا کند. در خیالات ونوس، فقط علی بود که میتوانست به او آرامش ببخشد. شروع به نوشتن نامه کرد. هر حرف نامربوط و هر چه از دهنش در میآمد در نامه نثار علی میکرد. او نوشت: اگر کمی عرضه و جربزه داشتی تا الآن مرا پیدا کرده بودی و از این همه دغدغه نجات داده بودی، حتماً نمیدانی که در این سالها بر من چه گذشته؟ مسلماً نمیدانی؟ چند سطری که نوشت، مثل کسی که واقعاً حرفهایش شعبه را به علی زده باشد، احساس آرامش کرد. از نوشتههایش پشیمان شد. طبق معمول، کاغذ را مچاله کرد. کاغذ دیگری برداشت و این بار نوشت...