همچون ستارگان
دختری 22 ساله با مادر و برادر کوچکش در محلهای فقیرنشین در یکی از شهرهای آمریکا زندگی میکند. پدر دختر در زندان به سرمیبرد و مادر قادر به تامین معاش خانواده نیست. بنابراین تصمیم میگیرد تا فرزندان را نزد مادربزرگشان ببرد. کودکان پس از رها شدن به وسیلهی مادر و در حالی که بازگشت دوبارهی او را انتظار میکشند، زندگی دشواری را با مادربزرگشان که پیرزنی است منزوی آغاز میکنند. بقیهی داستان به شرح حال کودکان در کنار آمدن با فقر، تنهایی و احساس عدم امنیت و تلاش برای برقراری ارتباط با دنیای بیرون اختصاص دارد. دختر قهرمان داستان موفق میشود تا با اتکا به نفس و با کمک انسانهای خوب، بر روی تمام مصیبتهای خود پلی بزند. در کانون این روابط، مردی است که پسر پیرزن و از قربانیان جنگ ویتنام است. او که پس از جنگ معتاد و از سوی پیرزن طرد شده، اکنون با تماشای ستارگان با تلسکوپش، به رنجهای زندگی خود التیام میبخشد. او دختر قهرمان داستان را نیز به تماشای آسمان دعوت میکند و به او کمک میکند تا دنیایی بهتر برای خود و خانوادهاش در تخیل خویش بسازد.